از دیدگاه گلمن[۱۴](۲۰۰۶) هوش اجتماعی یعنی مهارت عاطفی که برای حفظ ارتباط های نزدیک در دوستی ها ، ازدواج یا ارتباط شغلی لازم است . این مهارتها در کودکی جوانه می زند و در طول زندگی شکفته می شود.هاچ وگاردنر (به نقل از گلمن ، ترجمه پارسا ،۱۳۸۳)معتقدند افرادی که دارای هوش اجتماعی هستند خصوصیاتی از جمله ، سازماندهی گروه ، مذاکره برای حل مسئله ،روابط شخصی و استعداد همدردی و دلجویی از دیگران و تجزیه و تحلیل اجتماعی و شناخت و بصیرت درونی راجع به عواطف ،انگیزه ها و علایق دیگران را دارا هستند.هوش اجتماعی میتواند سرسختی در عقیده و تضاد را از طریق درک و حرکت دادن مردم به سوی اهداف مشترکشان تغییردهد . درک اولیه هوش اجتماعی به عنوان ترکیبی از مهارتها از طریق رفتارهای آموخته شده و سپس تعین اثر رفتار یک فرد بر دیگران امکان پذیر است.
آیا رابطه معناداری بین سلامت روان با باورهای مذهبی و هوش اجتماعی در دانشجویان وجود دارد؟
۱-۳- اهمیت وضرورت پژوهش
اهمیت این پژوهش از آن جهت است که قصد دارد سلامت روان را بر اساس باورهای مذهبی و هوش اجتماعی پیشبینی کند. انسان کنونی در مرحله گذر از دوران مدرن به سوی دنیای پست مدرن است، امام تصویر زندگی اجتماعی او با دل زدگی ، مادی گرایی ،افسردگی ، اضطراب از آینده و نداشتن پشتوانه امن اجتماعی مخدوش است . معنویت برای جمعیت قابل توجهی از مردم جهان مهم و حیاتی است. حتی در جوامع فرامدرن نیز برخلاف انتظار ، معنویت طالب زیادی دارد و از عناصر مهم زندگی افراد جامعه است شبکه بینالمللی بین الادیانی حقوق بشر اعلام کردهاست که توجه به باورهای مذهبی و معنوی یک پدیده بینالمللی است وقتی انسان ها تکیه گاهی ماورای به نام خدا داشته باشند تحمل ناکامیهای زندگی ، اضطراب های روزمره ، تنهایی و آسان تر می شود.داشتن معنا و هدف در زندگی ، احساس تعلق داشتن به منبعی والا ، امیدواری به کمک و یاری خداوند در شرایط مشکل زای زندگی ، برخورداری از حمایت های اجتماعی و حمایت روحانی همگی از جمله منابعی هستند که افراد مذهبی با برخورداری از آن ها میتوانند در مواجهه با حوادث فشارزای زندگی آسیب کمتری را متحمل شوند.به طور کلی مذهب در تمام عواملی که میتوانند نقش مؤثری در استرس داشته باشند از قبیل : ارزیابی موقعیت ، ارزیابی شناختی از خود فرد ، فعالیت های مقابله و منابع حمایتی نقش کاهش دهنده دارد. با این که بسیاری از افراد در امور فردی دین با هم اتفاق نظر ندارند و بحث و مجادلات فراوانی بر سر آن میکنند ولی به طور کلی و عمومی به ارکان ثابتی پایبند هستند و آن اتفاق نظر دارند (رونقی ،۱۳۸۹).
در عرصه زندگی فردی و اجتماعی، از مباحث بسیار ضروری جامعه کنونی ما است. ارکان اصلی شکل دهی به هویت اجتماعی یک جامعه عبارتند از: باورها ( جهانبینی)، ارزشها (ایدئولوژی) و سبک زندگی (نظام ترجیحات رفتاری). تمایزات و تفاوتهای جوامع مختلف نیز به همین سه مؤلفه عمده بازگشت می کند.
غفلت از مسئله شیوه زندگی می تواند خسارتهای جبرانناپذیری بر پیکره جامعه وارد کند. وقتی مردم نتوانند میان شیوه زندگی خود و باورها و ارزشهایشان ارتباط برقرار نمایند، بعد از مدتی ممکن است دست از باورها و ارزشهای خود نیز بشویند و آنان را ناکارآمد تلقی کنند؟ و برای اینکه توجیه برای سبک زندگی غیر اسلامی خود داشته باشند، باورها و ارزشهای اسلامی را زیر سؤال ببرند و مثلاً آن ها را ناظر به گذشته و مربوط به جوامع غیر پیشرفته بپندارند! و بدین ترتیب از اساس دست از اسلام بشویند. قرآنکریم در این باره میفرماید: «سپس، سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند، به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره مینمودند.»( سوره روم، آیه ۱۰) (شریفی، ۱۳۹۱).
سلامت روان دانشجویان یکی از ضروریات جامعه محسوب می شود که توجه به آن در رشد و توسعه جامعه اثر مستقیمی دارد و پرداختن به آن شرط اساسی بهره وری از نیروهای کارآمد و تحصیل کردهاست به ویژه اینکه دانشجویان به دلیل شرایط خاص دانشجویی از جمله دوری از خانواده، وارد شدن به مجموعه ای بزرگ و پر تنش، مشکلات اقتصادی، نداشتن درآمد کافی، حجم زیاد دروس و رقابتهای فشرده، مستعد از دست دادن بهداشت روانی هستند(شیرانی، احمدی و شعبانی، ۱۳۸۸).
سلامت عمومی
از دید سازمان بهداشت جهانی، بهداشت روان در درون مفهوم کلی بهداشت جای میگیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی و جسمی. از نظر این کارشناسان، سلامت فکر و روان عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب (احمدوند، ۱۳۸۲).
مؤلفه های سلامت عمومی
۱) افسردگی
طبق متن بازبینی شده چاپ چهارم DSM (DSM-IV-TR)، اختلال افسردگی اساسی (که افسردگی یک قطبی نیز نامیده می شود) بدون سابقهای از دوره های مانیا، مختلط، یا هیپومانی رخ میدهد. دوره افسردگی اساسی باید لااقل دو هفته طول بکشد. بیماری که دچار دوره افسردگی اساسی تشخیص داده می شود، باید لااقل چهار علامت از فهرستی شامل تغییرات اشتها و وزن، تغییرات خواب و فعالیت، فقدان انرژی، احساس گناه، مشکل در تفکر و تصمیم گیری، و افکار عودکننده مرگ یا خودکشی را هم داشته باشد (کاپلان و سادوک، ۱۳۹۲).
۲) اضطراب و بیخوابی
اضطراب، هشداری است که فرد را گوش به زنگ می کند[۱۵]؛ یعنی به فرد هشدار میدهد که خطری در راه است و باعث می شود که فرد بتواند برای مقابله با خطر، اقداماتی به عمل آورد. اضطراب، تشویشی فراگیر، ناخوشایند، و مبهم است که اغلب، علایم دستگاه خودکار (اتونوم) نظیر سردرد، تعریق، تپش قلب، احساس تنگی در قفسه سینه، و ناراحتی مختصر معده نیز با آن همراه است. فرد مضطرب ممکن است احساس بیقراری هم بکند که نشانهاش این است که نمیتواند به مدت طولانی یک جا بنشیند یا بایستد. مجموعه علایمی که در حین اضطراب وجود دارد، اغلب در هر فرد به گونه ای متفاوت از دیگران است.
۳) نشانه های جسمانی
شکایات جسمانی متعددی است که با دستگاههای عضوی مختلفی در ارتباط است.
۴) اختلال در عملکرد اجتماعی
ناتوانی از تن دادن به هنجارهای اجتماعی به طوری که جنبه های متعددی از رفتار فرد در نوجوانی و بزرگسالی تحت تأثیر این ناتوانی قرار گرفته باشد.
“
[جمعه 1401-09-18] [ 02:25:00 ب.ظ ]
|